مردجوانی ازمشکلات خود به حکیمی گلایه می کردوازاوخواست که راهنمایی اش کند.حکیم آدرسی به اودادوگفت به این مکان که رسیدی ساکنان آن هیچ مشکلی ندارند، میتوانی از آنها کمک بطلبی.
مردهیجان زده به سمت آدرس رفت، باتعجب دیدآنجاقبرستان است.
به راستی تنها مُردگانند که مشکل ندارند.
دوستان اگر مشکلی دارید، یعنی زنده اید.⚘


دوست داشتن یک نفر
مثل نقل مکان کردن به یه خونه ست.
اولش عاشق همه ی چیزهایی میشی که برات تازگی دارن.
هر روز صبح از اینکه می بینی این همه چیز بهت تعلق داره حیرانی. بعد به مرور زمان دیوارها فرسوده می شن.
چوب ها از بعضی قسمت ها پوسیده می شن
و می فهمی که عشقت به اون خونه به خاطر کمالش نیست؛
بلکه به خاطر عیب و نقص هاشه.
یاد می گیری چطور کاری کنی که وقتی هوا سرده،
کلید توی قفل گیر نکنه
یا در کمد رو چطور باز کنی که جیرجیر نکنه.

اینا رازهای کوچیکی هستن که
خونه رو مال آدم می کنن

مردی_به_نام_اوه
فردریک_بکمن


می‌ترسیدم عاشقت شده باشم
مثل زمین
که می‌ترسید زیرِ برکۀ کوچکی غرق شود
و آسمان
که می‌دانست یک شب، پرنده‌ای
تمام بادهایش را به مسیرِ دیگری می‌بَرد
می‌ترسیدم
و عشق در تمامِ خواب‌هایم می‌غلتید
می‌ترسیدم
و ملافه‌ها حالتِ تهوّع داشتند
گاهی
برای ترسیدن دیر می‌شود

آنقدر که دست‌هایت را
با تمامِ پنجره‌ها باز می‌کنی
و یادت می‌رود از هر زاویه‌ای پرت شوی
دوباره به آغوش خودت برمی گردی.


خدایا!
یاری ام ده تا راست بگویم و عیب مجویم حرمت پیران آزموده نگه دارم و بر هیچ آفریده ای منت نگذارم. از آنچه نکاشته ام دانه ای بر خود روا ندارم و تا آنگاه که نفسی هست از آموختن دست برندارم.
دستگیرم شو تا بر بیهوده طمع نبندم و گرفتار آرزو ها نمانم تا در کردارم آن چنان باشم که قبول درگاه تو گردد.
پس مرا امیدی عطا کن تا پیوسته بر در تو آیم که همیشه باز است و گرد خانه ای بگردم که صاحب آن بی نیاز است.

الهی آمین


آن جا که تو ایستاده ای زیر زنجموره ی برف مذاب لحن آوازت پیدا نیست آن جا که تو ایستاده ای دشواری اشیا بربام ها انبار می شود ودرخت ها و خانه ها زیر هجوم پرنده های کبود فرومی ریزند میان سیاره های برف و روزنه ی بخت تو در دوایر متروک چهره ای دیگر داری . شعری از شاپوربنیاد برگرفته از مجموعه قطعات
تخم آفتابگردانی خاک را شکافت سر برآورد و شد سلطان خاک چشم به انداخت و دید چهره ای شفاف و ناز شد عشقش پدیدار عشق آن گل زیبا , چو نار خنده بر لب زد و گفت دوستت دارم ولی نیامد جوابی دل آن گل یک گوشه چکید آب را واسطه قرار داد روزی گذشت و یخ گل را به آغوش کشید تقدیر قدرتش بسیار بود خورشید گرمای رحمتش را بر آنها تابید یخ بر خاک رفت و گل تنها ماند اشک در چشمان گل حلقه زد و برگ هایش ریخت چشم به خورشید دوخت و هرگز دست از دشنام او بر نداشت پوریا دین پروین
کبوترانه به شوق حضور می آیم که عاشقانه به دیدار نور می آیم شبی که یاد تو کردم دلم هوایی شدبه پای بوس تو با شوق و شور می آیم به اشک زائر دل خسته می خورم سوگندکه دل شکسته ام از راه دور می آیم تویی غریب نواز و گواه من آهوبه ملک امن و پناهی صبور می آیم کرم نما و به این خسته دل نگاهی کن اگرچه دست تهی در حضور می آیم محمد_صادق_بخشی
فانوس لبریز از شعرت را می آویزی بر گوشه ی چپِ هلال ماه. چندمین روز بدون تو دریا سر در خویش گاه غران اما چون تو غریبانه خاموش انگار کوری مادرزاد در عمیق ترین موج فرو می روی و قبل از غوطه ی آخرین فریاد می زنی: زنده باد جهان،بی من. ولی_رضایی

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اسیر6155 نقش جهان اخبار تعطیلی دانلود آهنگ جدید دانلود آهنگ جدید مهاجرت به کانادا,اقامت کانادا,تحصیل در استرالیا طلا کلیپ بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد آموزش زبان انگلیسی کلبه محبت baharnews